سه‌شنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۴






ژینت، زنی از تبار عاشقان آزادی



سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز مرده آن است که نامش به نکویی نبرند


در حالی که شال دور گردنش را مرتب می کرد سراسیمه نزدیک شد. فرانسه صحبت می کرد. چهل و اندی از سنش می گذشت. موهای قهوه ای روشن فرفری داشت و لباسی سفید پوشیده بود.

*****

پلیسها مثل مور و ملخ، محله را قرق کرده بودند. در و پنجره ها را می شکستند و به دنبال چیزهایی نامعلوم می گشتند! خیابان تنگ و باریک را بسته بودند و به کسی اجازه رفت و آمد نمی دادند. ایرانیان تک تک و گروهی خود را به " اور" می رساندند و اعتصاب غذای تر و خشک خود را آغاز می کردند. خیابان مملو از جمعیت شده بود. سایه بانها بالا رفتند و زیراندازها پهن شدند. در چشم بر هم زدنی خیابان ساکت تبدیل به صحنه نبرد شد و هر روز شخصیتی انسان دوست به دیدار مبارزان راه آزادی می آمد و هر کس به نحوی حمایت خود را از مقاومت آنان ابراز می داشت.
*****
تصور اینکه ژینت در آن زمان چه حالی داشت بسیار آسان است. یقین دارم او مدام در حال رفت و آمد بود. می توانم او را ببینم که گاهی اوقات کنار اعتصاب غذاکنندگان می نشیند و برایشان از اشعاری که سروده می خواند و گاهی دستهایشان را به گرمی می فشرد و برایشان آرزوی موفقیت می کند.
کم کم سر و کله خبرنگاران نیز پیدا می شود. خودش خبرشان کرده است. آنها عکس و فیلم می گیرند و او شرایط را توضیح می دهد. با نگرانی چشمان مهربانش را به اعتصاب غذا کنندگان که رنگ صورتشان به زردی گراییده می دوزد و به ظلمی که به آزادیخواهان روا می دارند اعتراض می کند.
*****
ژینت از همان زمان به یک فعال تمام وقت مقاومت تبدیل شد. عملی که غیرایرانیان به ندرت درگیر آن می شوند. بخصوص اگر ربطی به کشور خودشان هم نداشته باشد. اما ژینت به قول مسئول اول سازمان مجاهدین خانم صدیقه حسینی"... نماد برشوريدن مردم اورسوراواز بطور خاص و مردم فرانسه بطور عام در برابر بهتان و برچسب و دربرابر بربريت پنهان شده به سود فاشيسم در معاملات سياسی و ديپلماتيك است ".
در کنسرت شب همبستگی اور با مقاومت ایران او را از تلویزیون می دیدم که چگونه پرشور از مبارزه علیه رژیم ضد انسان حاکم بر ایران صحبت می کند. کتابها باید در باره مقاومت ایران نوشته شود تا تاثیر مقاومت را در انسانهای آزاده ای چون ژینت دریابیم و درک کنیم که چگونه در کنار زنان و مردان قهرمان ایران قرار می گیرند، زنانی همچون ندا حسنی و صدیقه مجاوری که همچون شهاب قلب سیه دلان را نشانه رفتند و جاودانه شدند. از آنجایی که هیچ کاری بدون تلاش و تحمل سختی انجام نمی شود، ژینت و دیگر آزادزنان و مردان فرانسوی با تلاش شبانه روزی خود، توطئه 17 ژوئن را در برابر دیدگان جهانیان رسوا کردند.
خبر درگذشت نابهنگام خانم ژینت لفور را از سیمای آزادی- تلویزیون ملی ایران- شنیدم. شوکه شدم. اصلا باورم نمی شد و نمی شود که به همین سادگی زندگی اش به پایان رسیده و مقاومت مردم ایران یکی از یاران خود را از دست داده باشند. من هیچگاه ژینت را از نزدیک ندیده بودم و تنها از طریق سیمای آزادی از فعالیتهایش باخبر می شدم. ولی احساس می کنم تمام عمرم او را می شناخته ام برای همین خبر درگذشتش بسیار متاثرم کرد. این شیرزن در شرایطی عاشقانه برای رسیدن مردم ایران به آزادی، تلاش می کرد که حامیان دانه درشت رژیم در برابر مقاومت و مردم ایران قد علم کرده بودند. تلاشهای او مانند فیلمی از جلو چشمانم رد می شود. معلم و مادری دلسوز که عشق به آزادی در او موج می زد. جالب اینجاست که او نه زبانمان را می دانست و نه با فرهنگ مبارزاتی مردممان آشنا بود ولی بعنوان یک آزادیخواه و انساندوست، بی مهابا و بدون هیچگونه چشمداشتی، یار مقاومت مردم ایران شد و تا آخرین نفس در کنارمان ماند. بی شک نام او در کنار آزادیخواهان و پاکدلان دیگر در تاریخ مبارزاتی ایرانزمین که به یاری مردم در بند مان شتافتند، در برگهایی زرین، حک خواهد شد. برای خانواده خانم ژینت و تمامی مردم شریف اورسورواز و مری سوراواز، حامیان مردم ایران، آرزوی صبر و بردباری دارم و امیدوارم مرا در غم خود شریک بدانند.

درود بر ژینت که درس انسانیت، آزادگی، پایداری و استقامت را آموخت و روحش شاد باد.


نرگس غفاری
نوزدهم اکتبر 2005