سه‌شنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۷


آری، پیـــروز شدیـــــم


مانند میلیونها ایرانی چند روزی بود که با ولع اخبار را دنبال می کردم. حال و هوای خبرها، مثبت به نظر می رسید. اما ته دلم، نگران بودم. با خودم می گفتم نکند لحظه آخر، باز هم سفسطه ای راه بیاندازند. آخر از اینها هر چه بگویی برمی آید. خیلی دلم می خواست زودتر صبح می شد و آنچه را که می خواستم، از سیمای آزادی بشنوم. ولی مگر صبح می شد و آن لحظه فرا می رسید. صبح نشستم جلوی میز کامپیوتر و سریع روی صفحه مشاهده سیمای آزادی کلیک کردم. مجری، خبر پیروزی را داد: شورای وزیران اتحادیه اروپا اعلام کرد که نام سازمان مجاهدین خلق ایران، از لیست تروریستی اتحادیه اروپا، حذف شده است. سر از پا نمی شناختم. در عین حالی که بسیار خوشحال شده بودم، گریه از گونه هایم روان بود. به تمام مصیبتهایی که مردم ایران بخصوص در هفت سال گذشته کشیده بودند، آنهم برای معاملات ننگین اقتصادی، فکر می کردم. به یاد ندا حسنی و صدیقه مجاوری افتادم که علیه زد و بند با سیه دلان، بیش از پنج سال پیش، خود را به دل شعله ها سپردند. عده ای در اروپا و برای رسیدن به مال و منال بیشتر، خون ملتی را در شیشه کرده و دستان خون آلود حاکمان بر ایران را می فشردند! آنها پستی و پلشتی را به حد اعلا رسانده بودند و به جای محکوم کردن جنایات آخوندهای قساوت پیشه، مردم ایران را تنبیه می کردند!
تنی چند از دوستان تصمیم گرفتند نزد ندا بروند. من هم با آنها رفتم. پرچمها را با کمک هم در برفهای انبوه فرو کردیم. تابش خورشید، گرمایی خاص به جمع ما داده بود. گلهای صورتی و زرد روی پرچمی به سفیدی برف با آرم قرمز سازمان مجاهدین چیده شدند. شیرینی در کنار گلها قرار گرفت و یک به یک این روز تاریخی را به ندا تبریک گفتیم و به گفتگو پرداختیم. دختر شجاع شهرمان را ساعتی بعد در میان گلها رها و آرامگاهش را با آروزی شنیدن خبر پیروزیهای بزرگتر ترک کردیم. در راه خانه به فکر فرو رفتم و از خودم پرسیدم اگر فرصت صحبت با ندا حرف را داشتم، به او چه می گفتم. و این جملات در ذهنم نقش بستند:
سلام ندا جان؛ اجازه بده قبل از هر چیز، حذف نام سازمان مجاهدین خلق ایران رو از لیست اتحادیه اروپا بهت تبریک بگم. عزیزم، امروز بیش از هر وقت دیگری دلم برات تنگ شده. نمی دونی چقدر از شنیدن این خبر خوشحال شدم و چقدر دلم می خواست می بودی و می دیدی که تظاهرکنندگان در بروکسل از شادی چه می کردند. بعضیها معتقدند که زندگی بعد از مرگ انسان، همچنان ادامه داره. اگر چنین باشه مطمئنا خودت همه چیز رو دیده ای و مثل همیشه لبخند شیرین بر لبانت نقش بسته. به خانواده ات، بخصوص به مادر و پدرت، این زن و مرد مقاوم، از ته قلبم پیروزی مردم و مقاومت ایران رو تبریک می گم. مادرت به قولی که روی تخت بیمارستان بهت داده بود، بخوبی وفا کرده. فروغ، شیرگونه از فرزندانش در شهر اشرف حمایت می کنه و با تمام سختیها، چنگ در چنگ می شه و خم به ابرو نمیاره. و پدرت با افتادگی خاص خودش و با صدایی آرام ولی گیرا و مصمم، همیشه در افشای ظلم آخوندها، حاضره و لحظه ای از پا نمی نشینه. ندای عزیز، آن چه رو که بخاطرش، جان عزیزت رو فدا کردی، پویا و زنده و حی و حاضر و استوارتر از همیشه است. از حماسه ای که تو و صدیقه و دیگران در ژوئن 2003 آفریدید، اینگونه برچسب تروریستی، وا رفت و بساط مماشاتگران برچیده شد. ندا جان، امروز در بروکسل، دهها هزار ایرانی، عهد بستن که تا هدف نهایی یعنی آزادی ایران از جور و ستم آخوندها، همچنان در صحنه بمونن و به مبارزه ادامه بدن. چقدر زیبا بود دیدن چهره های بشاش آنها که پس از سالها اعتراض، تظاهرات و تحصن علیه برچسب تروریستی، اینک در بروکسل، جشن پیروزی رو برپا می کردن. نام ایران و ایرانی که می رفت با تروریست، اخلالگر...و آخوند، یکجا و در کنار هم نوشته بشه، یک بار دیگه بعد از دکتر مصدق، و اینبار توسط مقاومت ایران با حروف درشت و با سربلندی در تاریخ حک شد. ندا جان مبارک بادت این پیروزی و سربلندی.
نرگس غفاری
هشتم بهمن 1387= 27 ژانویه 2009