ميرزا كوچكخان جنگلی
یازدهم آذرماه ، سالروز شهادت سردار جنگل میرزا كوچك خان درسال 1300 شمسی می باشد.
سردار جنگل میرزا كوچكخان در سال 1294، درست در شرایطی كه اســتعمار انگلســــتان در صــــدد گسترش تسلط خود بر تمـامی ایران بود، پرچم مقاومتی مســـــلحانه را درجنگلهای فومن گیلان برای مقابله با استیلای مجدد استبداد و استعمار ودرمسیربرقراری آزادی و استقلال ایران برافراشـت. درآن شرایط كه فرصتطلبان و سازشكاران و افرادی همچون وثوقالدوله و ســـــــیدضـــــیاءالــدین و تقیزاده با تسلیمطلبی راه تسلط استعمار انگلستان درایران را میگشودند، میرزا به مقاومت برخاست و پس از مدت كوتاهی، آتش مقاومت مسلحانهٌ انقلابی در سراسر گيلان و جنگلهاي شمال گسترش يافت.اسم اصلیاش یونس بود معروف به میرزا كوچك فرزند میرزا بزرگ اهل رشت ساكن استادسرا در سال 1259 شمسی در یك خانواده متوسط در رشت به دنیا آمد سنین اول عمررا درمدرسه حاجی حسن واقع درصالح آباد رشت و مدرسه جامع به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذراند. مدتی هم درتهران درمدرسه محمودیه به همین منظور اقامت گزید ولی تحولات پرفراز و نشیب دوران مشروطه، تعدیات بی پروا و مداوم روس و انگلیس به میهن ما، حاكمیت منحط دولتمردان سرسپرده ، فقدان امنیت و تداوم ظلم و ستم براقشار مختلف مردم محروم مسیرافكارش را تغییرداد و عبا و قبا و نعلین و عمامه را به تفنگ و فشنگ و نارنجك مبدل ساخت وراه انقلاب و رهایی خلقش را برگزید.میرزا كوچك در همان ایام، شنید كه جنبش مشروطه درگرفته، و شور آزادیخواهی، مردم را فرا گرفته. حدوداً 25 ساله بود كه عاشق ستارخان شد لباس مجاهدی پوشیدو مدتی به عضویت كمیته ستارخان درآمد همراه با مجاهدان گیلان در فتح قزوین شركت كرد. موقع فتح تهران درحالی كه هنوز قزاقهای محمد علیشاه مقاومت می كردند ، او مأمور تسخیر قزاقخانه شد. نبرد او برای تسخیر قزاقخانه سه روز طول كشید و سرانجام تسخیر شد. هم چنین در شورش برخی مزدوران محمدعلیشاه كه به تحریك بقایای استبداد درگرفته بود، به یاری ستارخان شتافت، اما در بین راه بیمار شد و ناچار به تهران برگشت. بعداز فتح تهران و استقرار دولت مشروطه ، سردار ملی، ستارخان درجریان توطئه خلع سلاح مجاهدین درباغ ملی تهران مورد اصابت گلوله قرارگرفت و از ناحیه پا زخمی شد. زخم بسیار كاری بود و به آسانی بهبود نمییافت و سردار ملي تا لحظه پايان عمر كوتاهش از آن رنج بردو بدينسان فروغ زندگى آن بزرگ مرد خيلي زود خاموش شد, اگر چه آرمانهايش زنده ماند و ايرانزمين براى هميشه وامدار او گرديد.آری مشعلدار خاموش شد. اما مشعل خاموش نشد. ایران زمین سردار آزادی ستان دیگری را راهی میدان می كرد تا مشعل آزادی را هم چنان برافروخته نگهدارد.میرزا كوچك خان داوطلبانه از تهران راهی كارزار "گمیشتپه" شد. جنگی كه به تحریك محمدعلی شاه مخلوع در تركمن صحرا شروع شده بود. درآنجا از ناحیه سینه گلوله خورده و بشدت مجروح شد. كوچك خان را به قفقاز انتقال دادند. در مدت اقامت چند ماهه در بادكوبه و تفلیس، با افكار ترقیخواهانه بیشتر آشنا شد. پس از بازگشت به ایران شروع به فعالیت آزادیخواهانه كرد، اما به دستور كنسول روسیه در رشت، از اقامت در زادگاهش رشت ممنوع شد و ناگزیر به تهران رفت و در آنجا اقامت گزید .میرزاكوچك خان بعد از سر خوردن از رهبران باصطلاح ملی گرا در تهران، مجددا راهی زادگاهش گیلان شد و درسال 1294 شمسی، كار جنبش جنگل را شروع كرد. خودش بود و خالو قربان و برادرش رحمان از ایل كلهر،. احسانالله خان، و احمد كسمایی . خلاصه آنها جنبش جنگل را در جنگلهای فومن گیلان آغاز كردند. روزنامهای نیز به نام جنگل منتشر كردند تا اهداف جنبش ازجمله استقلال ایران و یگانگی عموم مردم ایران را به آگاهى همگان برسانند.طولی نكشید كه جنگل گیلان كانون مبارزه شد و از همه نقاط كشور به آنها پیوستند. روشنفكران و حتی كشاورزان میآمدند سلاح به دست میگرفتند. جنگل خانهجنگلیها و سنگر آنها شده بود. دوسال از آغاز نهضت جنگل گذشته بود كه دیكتاتوری تزاری در روسیه با انقلاب سوسیالیستی 1917 سرنگون شد و نیروهای متجاوز روسیهٌ تزاری براساس تصمیم دولت انقلابی از ایران خارج شدند. قوای استعماری و سركوبگر تزاری، ازبرابر جنبش جنگل برداشته شدند. مجاهدین جنگل، به رهبری میرزا كوچك خان، در سال 1299 شمسی، سراسر گیلان ازجمله شهر رشت را آزاد كردند و میرزا بنا به دعوت مردم و در میان استقبال شورانگیز آنان در خرداد آن سال وارد شهر شد و با صدور اعلامیهای استقرار حكومت جمهوری را در گیلان اعلام كرد.آرمان های جنبش جنگل خیلی ترقیخواهانه بود : تساوی حقوق مدنی و اجتماعی زن و مرد، به رسمیت شناختن حق متساوی برای انتخاب شدن و انتخاب كردن برای همه آحاد مردم، آزادی فكر و عقیده، آزادی اجتماعات، آزادی بیان، اصلاحات ارضی، آموزش ابتدایی مجانى و براى كليه اطفال الزامى است، جدایی روحانیت از امور سیاسی و معاشی و مصون بودن دیانت افراد از تعرض، ممنوعيت كار برای كودكان كمتر از 14 سال، محدود بودن ساعات كار به 8 ساعت در شبانه روز و یك روز تعطیل اجباری در هفته برای همه كارگران و مزدبگیران و ملی شدن جنگلها.شعار مجاهدین جنگل اخراج نیروهای بیگانه، برقراری امنیت و رفع بیعدالتی و مبارزه با خودكامگی واستبداد بود.روزنامه جنگل در شماره 28 سال اول، خطمشی سیاسی نهضت را چنین بیان كرده است: ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملكت ایرانیم. استقلالی به تمام معناى كلمه، یعنی بدون اندك مداخله هیچ دولت اجنبی ـ اصلاحات اساسی مملكت و رفع فساد تشكیلات دولتی، كه هر چه بر سر ایران آمده از فساد تشكیلات دولتی است سردار جنگل دربرخورد با مدعیان و نیروهای دولتی و ارتجاعی عزم جنبش را برای تحقق آزادی و استقلال ایران به روشنی بیان میكرد. در جواب رئیس روسی قوای قزاق تهران كه به او پیشنهاد تسلیم شدن كرده بود نوشت: ... انقلابات امروزه دنیا ما را تحریك میكند كه مانند سایر ممالك در ایران اعلان جمهوریت داده و رنجبران را ازدست راحتطلبان برهانیم ولیكن درباریان تن در نمیدهند كه كشور ما با قانون مشروطیت از روی مرام دموكراسی اداره شود. با این ادله وجدانم به من حكم میكند در راه سعادت كشورم سعی كنم، گو آن كه كرورها نفوس و نوامیس و مال ضایع شود در مقابل جوابی را كه موسی به فرعون و محمدص به ابوجهل و سایر مقننین و قائدین آزادی در محكمه عدل الهی میدهند، من هم میدهم.بنده و همراهانم، شما وپیروانت در این دو خط مخالف میرویم باید دید عقلای عالم به جسد كشته ما میخندند و یا به فاتحیت شما تحسین میكنند؟ .جنبش جنگل به رهبری میرزا درراه خود مصمم بود. اما جنبشهای ملی و استقلال طلبانه، همیشه از طرف مزدوران استعمار ، مزاحم تلقی میشوند. جنبش جنگل نیز زیر فشار قوای دولتی، و نیروهای قزاق ، كه حالا تحت تسلط نیروهای انگلیس درآمده بودند قرار گرفت. سرانجام وقتی در كوددتای سوم اسفند سال 1299 سیدضیاء به نخست وزیری رسید، شرایط سركوب جنبش جنگل برای دولت دست نشانده فراهم شد. عامل اجرای این كودتا یعنی رضاخان میرپنج كه یكی ازافسران قزاق بود مأمور خاموش كردن آتش جنبش جنگل شد.از سوی دیگر درنخستین روزهای پس ازكودتای سیدضیاء، دردهم اسفند 1299 ، قراردادی بین ایران و شوروی بسته شد كه یكی از مواد آن همكاری با رژیم ایران درخاموش كردن این جنبش وعدم حمایت شوروی ازجنبش جنگل بود. سفیر شوروی درایران در 5 اردیبهشت 1300 این موضوع را درنامهای به میرزا كوچك خان یادآوری كرد. نزدیكی دولت های ایران و شوروی، اختلافات شدیدی را در درون جنبش جنگل بوجود آورد. برخی متحدان میرزا سازشكاری پیشه كردند. آنها درادامهٌ مبارزه تردید كردند. قوای تحت امراحسانالله خان و خالو قربان با نیروهای میرزا به مقابلهٌ و رویارویی وخونین پرداختند. و این اوضاع، زمینهٌ را برای حملهٌ قزاقها به سركردگی رضاخان به گیلان مساعد كرد.رشت در 12آبان 1300 به تصرف نیروهای قزاق درآمد. آنگاه حملات نیروهای قزاق به مجاهدان جنگل شدت یافت. مجاهدین جنگل دربرابر یورش گستردهٌ نیروهای قزاق و انگلیس، مقاومت كردند. بسیاری از یاران میرزا شهید شدند. برخی از متحدین تسلیم طلب وی به خدمت دشمن درآمدند و بقیه نیز پراكنده شدند. سردار جنگل تنها ماند اما همچنان سرسخت و سازش ناپذیر به منظور جمعآوری و سازماندهی مجدد باقیمانده نیروها و ادامه مبارزه تصمیم گرفت به خلخال برود و از همپیمانی كه در آنجا داشت كمك بگیرد. یكی از این همپیمانان دلاور و بزرگوار عظمت خانم فولادلو از سران عشایر خلخال بود كه پیش از این با میرزا ملاقات نموده و قول داده بود كه هر كمكی از دستش برآید به جنبش جنگل خواهد كرد، عظمت خانم در دوران سختی نیز همچنان بر سر پیمان خود باقی بود و به محض شنیدن خیر حركت میزرا بسوی خلخال چند صد سوار آماده كرده بود تا آنها را به پیشواز میرزا بفرستد. اما افسوس كه دیر شده بود.میرزا در سفر خود به همراه یار وفادارش، كه یك آلمانی بنام "گائوك" ومعروف به هوشنگ بود، در راه خلخال، درگردنهٌ گیلوان، دچار كولاك شدید گردید و سرانجام روز 11 آذر سال 1300 شمسی هر دو در اثر سرمازدگی جانباختند. وقتی این خبر در منطقه پخش شد، یكی از ملاكین مزدور و جنایتكار كه كینه بسیاری از میرزا در دل داشت با عدهای از تفنگچیانش خود را به آن محل رساند و با ممانعت از خاكسپاری پیكر سردار قهرمان جنگل، توسط روستائیان، سر از پیكر بیجان او جدا كرد. سپس یكی از همان فرصتطلبان و عناصر خائنی كه به میرزا پشت كرده و به خدمت دشمن درآمده بود، برای اثبات سرسپاری خود، سر بریده میرزا را به تهران برد و آن را به رضاخان تقدیم نمود.به این ترتیب جنبش جنگل پس از هفت سال مبارزهٌ بیوقفه با استعمار انگلیس و ارتجاع داخلی از پای درافتاد.
گرامی باد خاطره سردار جنگلی میرزا کوچک خان
برگرفته از سایت مجاهدین خلق ایران*